گذری برشهریور95
شهریور.....
شهریور که میشود دل من پر میکشد.هر روز را خط میزنم تا برسم به ساعت 3.30 درچهارشنبه امسال.صدای گریه ی تو در زمان تولدت زیباترین آهنگیست که در این سه سال زندگیم در گوشم طنین انداخته.دوست داشتم بارها بارها این صدی زیبا رابشوم تا دوباره ناخود آگاه اشک از چشم هایم سرازیر شود.دلبندم شهریوری که گذشت زیباتر و فراموش نشدنی تر از 11ماه سال بود.چون در نظر من شهریور تا ابد زیباترین ماه است .ماهی که من درآن متولد میشوم.همراه باتولددلبندم.
زاده ی شهریوری من همیشه اینقدر مهربان.همیشه اینقدر بادرک و فهم بمان.تا همه مثل الان و مثل همیشه ی من عاشقت بمانند.
تو این ماه مثل همیشه یه پسر شیرین زبون و پرحرف ودوست داشتنی بودی که نه تنها دل من و بابا بلکه دل اطرافیانم میبردی.تو شدیدا به آیناز وابسته ای و بهش آینازم میگی.البته اینم بگم که آینازم عاشق تویه و همیشه حواسش بهت هست.به خاطر همین خیلی دوسش داری.
برای تولدت خیلی خوشحال بودی چون امسال دیگه میدونستی که تولدته .البته از چند ماه پیش همش میگفتی چرا برای من تولد نمیخرین(با استناد بر اینکه میگفتیم برات تولد میگیریم فکر میکردی منظورمون خریدنه).تا اینکه بالاخره روز موعود رسید و تولدت شد.الهی فدای ناز و ادات.تو تولدت اونقد خوشحال و هیجان زده وخجالتی بودی از اینکه تو مرکز توجه بودی انگار داری دوماد میشی.کادوی من و بابایی برات یه اسکوتر بود که از چند ماه پیش همش میگفتی.مامان گلی اینا و عمه شبنم وعمه صنم اینا و خاله سارا و دایی ممد اینا بودن.تولدم که تو خونهی دایی اکبر یا به قول تو دایی شکم اینا بود.خیلی خوش گذشت.ولی ما مجبور بودیم تا یک ماه بعدشم آهنگای تولد تو رو گوش بدیم.البته همونم لذت بخشه